- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
سری که خسته، شکسته، به بستر افتاده چـقدر زخـم بر این سـر، مکـرر افـتاده به جنگهای فراوان، بر این سرِ پُر شور چـقـدر زخــمـه بـه راه پـیـمـبـر افـتـاده چه شد که حال، ز یک ضربه، سر ز هم پاشید مگر چه تـیغِ جـفـایی بر این سر افتاده ز تـیـغِ زادۀ مـلجـم، که بود زهـر آلـود چنان شدَهست، که از کـار پیکـر افتاده به کوچه مردم کوفی، به خنده میگویند: که هـیچ بـاورمان نیـست حـیـدر افـتاده ز خـونِ فـرقِ پـدر، زیـنبِ پـرسـتارش بـه یـادِ بــسـتـرِ خـونـیـنِ مــادر افـتـاده ز حرفِ زیرِ لبش با حسین، معلوم است نـگــاهِ بـیرمــقِ او بـه کــوثــر افـتـاده کـمی ز کـاسـۀ شـیـرِ یـتـیـمهـا نـوشـیـد ولـی دگـر نــفــسِ او بـه آخــر افــتـاده چه شد که شیر بدستان، شدند نیزه بدست!؟ یتیمِ کـوفه رهَـش سـوی لشکـر افـتاده! به زیر پای همین قوم، دست و پا میزد ندیـد جـسمِ حـسیـنش، که بیسـر افـتاده چه خوب شد که ندید آن ذبیحِ عطشان را ندیـد خـنجـرِ کـوفی، به حـنجـر افـتـاده
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت پدر
طـبـیـبا مــداوای مـولا چـه شـد؟ بگـو حال بیـمـار زهـرا چه شد؟ طبـیـبا بگـو حـال او چـون شده؟ که جان و دل ما ز غم خون شده چرا چـشم خـود را کـمی وا کـند ز حـسرت به زینب تمـاشا کـند؟ گـهـی زیـر لـب او نـیـایش کـنـد گـهـی قـاتـلـش را سـفـارش کـنـد چرا از سخن گفـتنش شد خموش دمـادم چرا میرود او ز هـوش؟ طـبـیـبـا غــم او مــرا مـیکُــشـد چرا او به زحمت نفـس میکِشد؟ چـرا کـاسـۀ شـیـر پـس مـیزنـد طـبـیـبـا چـرا بـد نـفـس میزنـد؟ شــرر بــر دل مــا غــم او زنــد بود همچـو شمعی که سوسو زند طبیـبـا رضـایم به تـقـدیر دوست که هستی هستی تمامی ز اوست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
شکسته فرق کسی که نوای توحید است شکـسـته فـرق کسی که تمام امید است هــمــه امــیــد دل او فـقـط خــدا بــوده کسی که در دو جهان سرِّ بس مگو دارد کسی که بهـر یتـیـمـان صد آرزو دارد فراق یار و غـم بی کسی و غربت وای کـسـی که دیـدۀ بـاران بـرای او گـریـد کسی که اشک غـریـبان برای او گرید کسی که دار و ندار جهان بُوَد غرقـش عـلـی که مـعـنی ایـمـان بُـوَد محبت او عــلـی کـه دیـن الـهـی بُـوَد هـدایـت او عـلی که شد هـمۀ آسـمان بر او گـریان علی که جز غم مسکین نبوده مشکل او علی که قرب الهی شدَه ست حاصل او گرفـته در دم آخر خودش سراغ حسین الا که خـیـمۀ جـان را تو قـائـمه هستی الا که بر لب عـالـم تو زمـزمه هـسـتی الا که پُر شده هستی ز شـور احساست چه خوب شد که تیغ ها به پیکرت نرسید و تیـر و نیـزۀ او سمت دخـترت نرسید اگر چه غـربت نام تو صد سخـن دارد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت پدر
بـه گـردِ بـسـتـرِ تـو دادِ بـیداد نـشـسـته دخـتـرِ تو دادِ بـیـداد *************** یتـیمی گـفت مـادر مرکـبم کو فقـیری گفت که شمعِ شبم کو *************** طبیب آمد سرش را هِی تکان داد مرا دستِ بـلایی بیامـان داد *************** زمـانِ سـوخـتنها مـانده باقی غـمِ عـریان بدنها مانده باقی *************** نگاهـم را به این رفتن بدوزم لـباسِ مـجـلسِ شـیـون بـدوزم *************** مرا با دردهای کـوفه مگـذار که با نامردهای کوفه مگـذار
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت پدر
لحظههای سخت و جانفرساست بابایِ غریب ذکرِ تو بدجور بر لبهاست بابایِ غریب در دلـم دلشوره افتاده پُر از دلـتـنگیام بینِ قلبم محشری بر پاست بابایِ غریب مثلِ سیلابی شدم زمزم شده چشمانِ من از فراقـت دیدهام دریـاست بابایِ غریب این که راحت میشوی از مردمِ دنیا پدر این تصوّرها فقط زیباست بابایِ غریب تجربه کردم یتیمی را پس از مادر ولی ای هیاهوها پُر از غوغاست بابایِ غریب بر مشامم میرسد از دور و اطرافِ اتاق این شمیمِ مادرم زهـراست بابایِ غریب من فـداییِ حـسیـنم خـاطـرت آسـوده باد دخترت شوریده و شیداست بابایِ غریب در حفاظت از من زینب وصیّت میکنی این یلی که نامِ او سقّـاست بابایِ غریب بر ابالفضلم سفارش کن پُر از غیرت شود این صفت را گرچه او داراست بابایِ غریب از شلـوغی از سرِ بـازار میتـرسم پدر نیّـتـم امـداد در آنجـاست بـابـایِ غـریب
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
كیست این مرد كه شب كیسۀ خرما میبُرد روز میآمد و از سیـنه نـفـسها میبُرد كیست این مَرد كه تا تیغ به بالا میبُرد رزم را با مدد از حضرت زهرا میبُرد این خدا نیست ولی مقصدِ هر راه است این اَشـهــدُ اَنَّ عــلـیّـاً ولــیّ الله اسـت ایـن كیست این شیر كه از خصم جگر در آورد از میانِ كـمـرش تـیـغِ دوسـر در آورد از دلـیرانِ عـرب جـمـله پـدر در آورد کـار او بـود کـه اسـلام ثــمـر در آورد یاعلی روز و شب و شمس و قمر میگویند هـا عَـلـیٌ بَـشـرٌ کـیـفَ بَـشَـر میگـویند آه همسفـرۀ کوری دل ویـرانه کجاست نانپـزِ خانۀ این جـمع یتـیمانه کجاست مرکب بازیِ این طفل در این خانه کجاست شانۀ بارکش و دستِ کـریمانه کجاست پـیـرزن پیـش تـنـور است که آقـایم کو کودکی چـشم به راه است که بابایم کو گرچه از ضربۀ شمشیر سرش ریخت بهم زهر کاری شد و با سر جگرش ریخت بهم تا علی ریخت بهم دور و برش ریخت بهم دید چشمان طبیب و پسرش ریخت بهم آه در آتش غم حاصل زینب را ریخت سر تکان داد طبیب و دل زینب را ریخت سوخت از حرف طبیب از خبرش عباسَش میزند روی سرش هِی به سرش عباسَش روضهخوانش حَسنش نوحهگرش عباسَش قلبِ او هست حسین و جگرش عباسَش وقت روضه شد و عباس به زانو اُفتاد رفـت از حال عـلی درد به پهـلو اُفـتاد وای از امروز حسن گوشۀ بسـتر اُفتاد بـاز هـم یـادِ غــمِ بـســتـرِ مــادر اُفـتـاد خـواهـر اُفـتاد زمین تا كه بـرادر اُفـتاد یادِ روزی كه رویِ مادرشان دَر اُفـتاد هیزم و آتش و كابوس عجب بد دردی است ضربِ نا مَحرم و ناموس عجب بد دردی است قنفذ از راه از آن لحـظه كه آمد میزد تـازه میكـرد نـفـس را و مجـدد میزد وای از دستِ مـغـیره چـقـدر بد میزد جای هركس كه در آن روز نمیزد میزد آخرین حرفِ علی بود و خواهش میكرد زینبش را به اباالفضل سفارش میكرد زیـنــبـم آه بـبـیـنـی غــمِ حـنـجـرهـا را میکـشی روی جـگـر داغ برادرها را بعـد از آن جمع کنی پـارۀ پـیـكـرها را میزنی چـند گـره معـجـرِ دخـتـرها را مـیزنی داد به گـودال حرامی نـزنـیـد تـبر كـوفـی و سـر نـیـزۀ شامی نـزنـید
: امتیاز
|
ترسیم حالات حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت پدر
ردّ خـونـابـۀ شـقُّ الـقـمـری میبـیـنـد بر جـبـینِ پـدر از خون اثری میبیند دخـتـری غـمـزده هـمراه برادرهایش بین بـسـتر پدر خـون جگـری میبیند چشم در چشم برادر که میاندازد، آه بین چـشمان ترش، چشم تری میبیند پـدرش را به خـدا میسپـرد وقتی که به تـن او رمـق مـخـتـصـری میبـیند با سراسیمگی از صبر سخن میگوید این زن صابره وقتـی شرری میبیند «سـالـهـا مـیگـذرد حـادثهها میآید» ناگهان بر سر یک نیزه سری میبیند حرص سوغات میافتد به دل یک لشکر دخـتـران را وسـط دردسـری میبـیند نه برادر به برش مانده نه مادر نه پدر پشت هر داغ، غـم بـیـشـتری میبـیند مادری میرسد از عرش و میان گودال تن غـارت شـدهای از پـسری میبـیند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با پدر
پدرِ پـیـرِ من انـگـار که شـیـدا شدهای بـینِ این بـسـتر افـتـاده، مـعـلّا شدهای بـالِ پـرواز نـزن میشـکـنم از رفـتن ضربهای خوردهای انگار مداوا شدهای اینقَدر شوقِ پریدن ز چه داری پدرم؟ بارِ خود بستهای و خوب مهیّا شدهای بعد از این زینِ ابت، زینِ ابی نیست دگر باعـثِ خـسـتـگیِ زینب کـبـرا شدهای عطر یاس است که پیچیده در این صحن وسرا چه شده،گریه شدی پهـنۀ دریا شدهای زیرِ لب زمزمه داری که سلام ای بانو نکند مستِ حـضورِ گـلِ طـاها شدهای میلِ ماندن که نداری برو ای شیرخدا عـازمِ دیــدنِ صـدیـقـۀ کـبــرا شـدهای چه کند بعدِ تو این خیلِ یتـیمانِ عرب آن گروهی که بر آن طایفه بابا شدهای
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
به احـتـرام منـاجـات نـیـمـه شبـهـایش خـدا گـذشت ز ما شیـعـیـان رسـوایش عـلـی اجـازه نـداد آبــروی مـا بـرود! چه دیـنها که نـدارد گـدا به مـولایـش چگونه حاکم کوفه نمک غذایش بود؟! چگونه پی ببـرد عـقـل بر معـمّـایش؟! برای نوکر خود کـفـش نو خـرید ولی همیشه کفش پُر از وصله داشت بر پایش عـلی که قامت یل های شام را خم کرد شـکـست گـریـه اطـفـال قـد طـوبـایش طـلاق داد خـوشـیهـای پـوچ دنـیا را خـوشی آخـرتـش بـود حـزن دنـیـایـش کسی که باعلی امروز خویش را گذراند خوشا به روز قیامت خوشا به فردایش! خـدا گـواه به نـامـرد و مـرد رو نـزند هرآنـکسی که فـقـط حـیدراست آقایش کریـمی پـسران از کـریـمی پـدر است چه خوب ارث گرفـته حسن ز بابایش نشاند قـاتـل خود را به سـفـره کـرمش چه رحمتی است دراین سفره مصفایش سرش شکسته ولی عاشـقانه میخـنـدد نمانـده فـاصـلهای تا وصـال زهـرایش
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
ناگهان دریای خون محراب و منبر را گرفت جوی خون سرچشمۀ ساقی کوثر را گرفت تیغ آن ملعون به یک ضربت دو جا آمد فرود هم علی جان داد هم جان پیمبر را گرفت یک برادر سر به روی سینۀ بابا گذاشت یک برادر نیز بر زانوی خود سر را گرفت تکـیۀ زینب نـبایـد متـکی بـاشـد به غیر پس نبـایـد بـازوان این دلاور را گـرفت جامعه بعـد از امیرالمـؤمنین گـمراه شد چون خدا از مردم ناشکر رهبر را گرفت وقت رفتن سوی مسجد میخ در مانع نبود دست زهرا بود آنکه شال حیدر را گرفت دست زهرا تا قیامت حافظ جان علی است مثل وقتی که میان شعلهها در را گرفت وقت جان دادن علی میگفت زهرا آمده بعد چندین سال خانه بوی مادر را گرفت مثل زهرا که صدا زد «فضه دستم را بگیر« بین بستر مرتضی هم دست قنبر را گرفت از مصیبتهای زینب گفت هنگام وداع چند خطی روضه خواند و اشک دختر را گرفت پیکری در قتلگاه و خنجری در دست شمر کاش میشد تا از آن نامرد خنجر را گرفت خواهری از روی تل دارد تماشا میکند کاش میشد لااقل چشمان خواهر را گرفت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
درد هـر جا بُـوَد دوا هـم هـست خـوف در سـیـنـۀ رجا هم هست من مـریض تـوأم، طـبـیبِ هـمه این مریضی خودش شِفا هم هست نـوکرانـت به چـشم مـن شاهـنـد گرچه در کوی تو گدا هم هست مــتـنِ اذن دخــول، مـیگــویــد: حـرمـت خـانـۀ خُـدا هـم هـسـت در جـوار تـو ای تـمـامـیِ خِـیـر لـذّتـی بـهـتـر از صفـا هم هست چونکه در ملک توست قیمتی است گرچه ایوان پُر از طلا هم هست بـه گُــلاب گُــلِ بـهــشـت قــسـم گرچه اسم تو غـم زُدا هـم هست (فَاسْـتَعِـد لِـلـبلا) به ما گـفـتهست کـه کــنـار ولا، بـلا هــم هـسـت با وجـودی که وقـفِ دار بلاست سرِ ما گَـردِ خـاکِ پـا هـم هست از سـکـوتِ ابـوذرت پـیــداسـت عاشـقِ بی سر و صدا هم هست آنـچـه گـفـتـه (فــؤاد کـرمــانـی) وقت مدح تو حرف ما هم هست عَجِـزَ الوَاصِفـوُنَ عَـنْ صِفَـتِـک ای که حُبّ تو اصل اسلام است کار دین بی تو بی سر انجام است از در خــانـۀ تـو تـا مــلــکــوت این مسافت به قدر یک گام است چه کسی جُز تو ای سَـلـونی گو عالم است و علیم و عَـلّام است؟ تـا کـه داریـم خَــتـمِ نــاد عــلـی کی نـیازی به خـتـمِ اَنعـام است؟ پـسـرت گـفـته: (نَحْـنُ ذِکْـرُ الله) کـه بـه یـاد خُــدا دل، آرام اسـت هـر کـسی پـات را نـبــوســیــده باید ایـنگـونه گـفـت: ناکـام است فــائـزون را اگـر تـویـی سـاقـیِ دسـت مـا دور گـردنِ جـام است مـردِ راهِ تـو در وفـایِ به عـهـد مثل سلمان همیشه خوشنام است جــامــۀ نــوکــریـت بـر تـنِ مــا جلوهاش چون لباسِ احـرام است لـیـلـةالـقَـدر بـا تـو خُـورده گـِرِه که نـوشـتـنـد خـیـرُ الأیّـام اسـت آن قــدر(ذُوالجـَلال)هـسـتـی کـه در پـس نام تو (وَالإکْـرام) است گـاه یـک بـیـت ظـاهــراً کُـهـنـه در دلش صد هـزار پیـغـام است عَجِـزَ الوَاصِفـوُنَ عَـنْ صِفَـتِـک هـمـه جا را تـو در نـظـر داری از نــهــانِ هـــمـه خــبــر داری از یَـدُ الّـلـهـی تـو مـعـلـوم اسـت دسـت در خـلـقـتِ بــشــر داری عُـمـرِ خـلـقـت تـمـام خـواهد شد اگـر از صُــنـع، دسـت بـرداری همه، ای عشق در هـوای تـوأند تو هـوای که را بـه سـر داری؟ گـیـرم اصلاً هـمه کـریـم شـونـد در کــرم بـــاز بـیــشــتــر داری هـــمـــۀ ثـــروت خــدایــی تـــو کِی نـیازی به سیم و زَر داری؟ چه کسی هـست که حـذر نکـند؟ از تـو که این قَـدَر جـگـر داری شـاهـدِ من هـزار رکعـت توست کـه چـقـدر اُنـس با سـحـر داری چاه از سـوزِ آه گـرم تو سوخت نـکـنـد بـر جـگـر شــرر داری؟ میکشی پای خویش را بر خاک نــکــنــد نــیّـت ســــفـــر داری؟ بـابِ عــلــمِ نــبــی و بـابُ الـلـه تــو دلـی پُـر ز دسـت در داری هــر چـه داری، پـیــامـبـر دارد هـر چـه دارد پـیـامــبــر، داری عَجِـزَ الوَاصِفـوُنَ عَـنْ صِفَـتِـک
: امتیاز
|
شرح حال امیر المؤمنین در شب بیست و یکم رمضان
این مرد که در گوشۀ بستر نگران است واللهِ که مظلـومتـرین مرد جهان است خورشید دلش خون شده و ماه زمین خورد سخت است بگویم اسدالله زمین خورد میخواست که در روضه احساس بماند رفـتـند هـمه، گـفـت که عـبـاس بـمانـد
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علی علیه السلام قبل از شهادت
یک جهان داغ غریبی به دلم ریخته است قـامـت حـیـدر کـرار بـهـم ریخـته است ای که سی سال غم و خاطره مهمانت بود استخوان در گلو و خار به چشمانت بود پسرانت هـمه دور و بر تو مـدهـوشـند چشم بر چشم تو دارند و سراپا گـوشند پـسـرم داغ عـطـش کربـبـلا مـیبـیـنـی داغ هـفـتاد و دو سـردار خـدا میبـیـنی
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت پدر
باز کن چشم ترت را که تنم میلرزد حـرف رفـتن نـزنی که بـدنم میلرزد نکـنـد فـکـر رهـایی به سـرت افـتاده همسرت نیست اگر، دختر تو مانده پدر مثل پروانه به دور سر تو مانده، پدر خواندم از چشم تو که میل به مادر کردی اندک اندک غـم پـرواز تو باور کردم یک دل سیـر نگـاهـت دم آخـر کـردم عـمـق زخـم سـر تـو آمـده پـای ابـرو آتـشِ داغ تو بـر جـانِ نگـاهـم کـردند تو چه گفتی؟ که همه خانه نگاهم کردند در دل خویش برای غم من زار زدی اغـلب شهر هـواخـواه شب قَـد قُـتـِلـند کوفیان مشتـریِ بیادب خاک و گِـلند همه را من ز دو چشم تر تو میخوانم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
خونی شده بال و پرت ای همسر زهرا فـرق تو شکـسـتهست شبـیـه پَـرِ زهـرا تشبـیه عجـیبیست مراعات قریبیست سـجـادۀ خــونـی تـو و بــسـتــر زهــرا امروز سـرت تـیغ نمیخـورد، اگر که دیـروز نمیخـورد به آن در سر زهرا داغ جگرت روضۀ مکشوف مدینه ست از آتـش و از شعـله و از معجـر زهـرا یک زخم تو را از نفس انداخت سه روزه ای وای! نـود روز چه شد پیکـر زهرا اما نـمک روضه حسـیـن است یـقـیـنـاً چـشـم تَـرِ تو شـاهـد و چـشم تـرِ زهرا ای شـمر! تو بیـرون بـرو از مقـتـل آقا بیرون برو ای فـتنه ز دور و بر زهرا بالای هـمان تل بنـشـین یا بـرو خـیـمه گودال شلوغ است … نیا دخـتر زهـرا
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
بغض یتـیـمهای عرب در گـلو شکست جان پر کشید خون به قدح شد سبو شکست با چه حساب و قاعـدهای تیغ آمده است کز پشت سر زدند سر از روبرو شکست دنـیـا کـجـا رسـیـده کـه فـرق نـمـاز را کفـر سقـیفه نیمه شبی با وضو شکست فـرمـود تـیـغ زخـم دلـش را رفـو کـنـد فـرق عـلـی زمان شروع رفـو شکست مـوی سـپـیـد را فـلکـش رایـگـان نـداد سی سال میشود که علی مو به مو شکست طاق و رواق مسجد کوفه به خون تپید تا پـایـههای عـرش الهـی فـرو شکست در کـربلا دو مرتبه آری عـمود خورد فرقی که ابن ملجم ملعون از او شکست جای تمام اهل حرم سنگ خورده است هشتاد و چار مرتبه رأس عمو شکست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
اگر قصد خـدا خـلق امـامُ ٱلعـالمین باشد دقـیـقـا کعـبه باید نقـطـهٔ ثقـلِ زمین باشد رکوعش کوه بخشش بوده وقتی روی انگشتر کسی چون حاتم طایی رکابش را نگین باشد عقیل از هُرم آتش باورش میشد علی باید که در تقسیم بیت المال سرشار از یقین باشد غمش را ریخته در عمق چاهِ بغض وقتی که گلویش زخمی از صد استخوان آتشین باشد تصوّر کن دل از نیش زبان پُر باشد و عمری به جای یار، خیلِ مارها در آستین باشد نمکدان را شکستند و نمک بر زخم پاشیدند کمک کردند امامی سالها خانه نشین باشد مصادف شد شهادت با نزول وحی این یعنی به این قرآن علی باید امیرالمؤمنین باشد!
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام
ای تـسـلای دلـم، در غـم بیمـادریام قصدِ رفتن بکنی، پشت سرت میبریام من بمـیرم، نفـست هـمنـفـسِ درد شده گـرمیِ زنـدگـی مـا؛ بـدنت سـرد شده لـرزه افـتاده به جانت، بـدنـم میلـرزد آمـده زلـزلـۀ روضـه، تـنــم مـیلـرزد روضۀ نو ننـویسید به دفتر، کافیست مقـتـلِ بازِ مرا روضۀ مـادر کافیست آه، خورشید، غروبِ تو طلوع روضهست قامتِ خم شدهام مال رکوع روضهست آه، بابا چـقـدَر مـاتـم تو جـانـکاه است بعد تو ذکر شب و روز لب من آه است وای، از همسرِ نامرد و نمکدان شکنش وای، از خون دلش با جگرش در دهنش تازه بعد از حسنم نوبت داغی عظماست نوبت آن همه روضهست که در کربوبلاست هُرم این داغ زیاد است، سرم میسوزد «مرغ باغ ملکوتم» که پرم میسوزد تو دعا کن به عزادار، خـدا رحـم کند بین یک لشکر خونخوار، خدا رحم کند
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
ستارۀ سحر از بین کهکـشان میرفت و جان ز پیکـرۀ هفت آسمان میرفت سحر زمان طلوع است از چه رو خورشید غروب کرد در آن روز و نیمه جان میرفت؟ به خلق، راه خـدا را فـقـط نـشان میداد ولی شبانه و تـنها و بینـشان میرفت اگرچه کوفه پُـر از گوش کَر شده اما برای گـفـتن این آخـرین اذان میرفت از آسمان نـرسـیـده به جـاش قـربـانی ذبیح کوفه خودش سمت امتحان میرفت شکـست پـایۀ اسـلام در هـمان لحـظه که از دو پای ولی خـدا توان میرفت نه بیـن مسجـد کوفه که بـین آن کوچه تمام هستی حیدر همان زمان میرفت غـزل تـمـام شـد و مـاجـرا تـمـام نـشـد به سمت کـرببلا تازه داستان میرفت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با بابا
بر چشمهای مضطر من رحم کن مرو منت گـذار بر سـرِ من رحـم کن مـرو هرگز قـسـم به فـاطـمه بابا نخـوردهام اینـبـار جـان مـادر من رحـم کن مـرو خونِ سرت عزای من اما حنای توست بر روضههای پرپر من رحم کن مرو دست دعـا گـرفـتی و بیتـاب رفـتـنی امن یجـیب مضطـر من رحم کن مرو میترسم از جدایی و از سال شصت و یک بر آن شهـید بیسـر من رحم کن مرو ای وای من ز خنجر کُند و گلوی سرخ بر حـنـجـر بـرادر من رحـم کن مـرو می ترسم از غـروب دهـم دشت کربلا بابای من به معجر من رحـم کن مرو
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
بسکه خون گشت ز نامردی مردم جگرش بود زخم جگرش سختتر از زخم سرش اوست مظلوم که تا لحظۀ جان دادن بود استخوان در گلو و خار به چشمان ترش نخلها اشک فـشـانـدند به اشک شب او چـاههـا نـالـه کـشـیـدنـد بـه آه سـحــرش از شبی که گُل نیلوفریاش خفت به گِل نه مدیـنـه، همه جا بود سـیه در نظـرش خود شهید و پدرِ هـشت شهید است علی عجـبـا یک پـدر و این همه داغ پـسرش گـاه، چـون شـمع برای بـشـریت شد آب گاه، پروانهصفت سوخته شد بال و پرش اوست مظلومترین رهبر و میباید خواند از حسین و حسن و فـاطمه مظـلومترش به خداوند قسم، سختتر از زخـم جـبین داغ زهراست که تا حشر بود بر جگرش عمر بیفـاطمه جان دادن او بود که بود فاطمه هم سپهـش هم زرهش هم سپرش نخل «میثم» همه دم سبز که تا سبزه بود روید از اشک علی بر همه خرمای تَرش
: امتیاز
|